۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

کینه من، بغض من، درد من

کیرم توش. اینم فیلتر شده. خوب به تخمم. بیا سرشو فیلتر کن. والا!

عرض کنم خدمت شما که، این برنامه تماشا هس تو بی بی سی، که هنر و اینا نشون میده. هفته پیش هنرمندی های آقای فیلانی رو نشون میداد که اسمش یادم نیس. خیلی باحال بود. بدش این نمایشگاه "نوازشم کن" رو نشون داد. همون که آقای هنرمند واساده بود و تماشاچی های عزیز با یه تفنگ بهش شلیک میکردن...
ملت میومدن تفنگ رو میگرفتن، شلیک میکردن، اون بیچاره از درد به خودش میپیچید، ملت تفنگ رو پس میدادن، جاشون رو نفر بعدی میگرفت.
دهنم وا مونده بود. ترسیدم. حالم بد شد.
خیلی جالب بود که این آدم چطور نشون داده که همه توانایی انجام فعل خشونت بار رو دارن. این خشونت که در تن همه ما هست.
یه دختره اومد، شلیک کرد، هر هر خندید. رفت. دلم میخواس یکی همونجا بگیره بکنش!
هر چی فک کردم دیدم من نمیتونم این کارو انجام بدم. منظورم کردن اون بانوی محترم نیس، شلیک به آقای هنرمند رو میگم. اگه من اونجا بودم احتمالا میشستم و زار زار گریه میکردم.
خشونت...نفرت دارم از این کلمه، از این فعل.


نفرت دارم از این که یه عده خودشون رو محق میدونن که از این کارا انجام بدن...همینا که کتکتون زدن، باتوم زدن تو سر پسره که میخواس بره با دوستش استخر، همون پسره که از دماغش خون اومد، همون پسره که تشنج کرد و افتاد روی پای رفیقم، همون که احتمالا الان مرده...فقط میخواس بره استخر. فقط میخواس شنا کنه. تو استخر کسی باتوم دستش نیس. منم هی بغض نمیکنم، وسط خیابون از نفرتی که حس میکنم حالت تهوع بهم دست نمیده. توی استخر از دماغ کسی خون نمیاد. توی استخر من پیاز نیستم.

2 نظرات:

نقطه چین ها . . . گفت...

همه جا بوی خون میاد....


یوسف

ارش گفت...

من کاملا میفهمم که هرکسی دوست داره خشونت را توی زندگی اش کم رنگ کنه ولی دلیل این همه نفرتت را ازش نمیفهمم بالاخره خشونت یه فعل کاملا انسانی و نرماله و اصلا نمیشه از توی زندگی خارجش کرد

ارسال یک نظر