۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

توهمات پیاز گون

دیشب خواب دیدم یه سگی اومد سگ ما رو گاز گرفت. سگه هار بود. در نتیجه سگ ما هم هار شد. بعدش سگمون اومد داداش کوچیکم که نوزاد بود رو گاز گرفت. بعدش داداشم رفت توی یه حالت عجیب غریب مثل کما! بعد یهو بیدار شد و وحشی شد. موهاش مشکی شد و چشماش سبز و دو تا دندون تیز درآورد. مثل خون آشام ها! بعدش میخواشت منو گاز بگیره. من خوابوندمش رو زمین و دستاشو گرفت. اونم دست و پا میزد و سعی میکر دستامو گاز بگیره. وسط این بدبختی من یاد توایلایت افتاده بودم و فک میکردم که این یارو عجب خون آشام اواخواهر و بی خایه ای هس!
خلاصه من داد میزدم که زنگ بزنین اورژانس، این هار شده! بیان یه چیزی تزریق کنن بهش خوب شه. اما هیشکی حواسش نبود!

من نه سگ دارم، نه داداش کوچیک تر از خودم!

0 نظرات:

ارسال یک نظر