یک جای کار ایراد داره! آخه تقریبا یک هفته میشه که خواب ندیدم! یعنی دیدم ها، یادم نیست، یا اینکه به اندازه کافی جذاب نیست؛ مثل اون شب که خواب دیدم آمریکا به ایران حمله کرده و ما با یک عدد رنو 5 به مبارزه دشمنان سوار بر هلیکوپتر رفتیم. رنو 5 سرمه ای بود. مثل اون رنویی که قدیما بابام داشت.
من خیلی اون رنو 5 رو دوست داشتم. داغون، صندلی های پاره. بعد هوا که سرد میشد، این بیچاره از توی کاپوتش یه صدای جیر جیر بدجوری میداد. گرم که میشد صداش کمتر میشد. بابام میگفت مال تسمه است. من نمیدونستم تسمه چیه، هنوز هم نمیدونم! میدونی من گواهینامه ندارم؟ خیلی آبروریزیه! اصلا رانندگی بلد نیستم. عوضش موتور سواری بلدم!
خلاصه این رنوی عزیز ما، بوقش هم خراب بود! کار نمیکرد مگر در هوای بارونی! نمیدونم ربطش چیه اما خوب بارون که میومد بوقش کار میکرد و عجب صدایی میداد. انگار ده تا کلاغ با هم جیغ بزنن. کلا رنوی بیچاره ای بود. آدم دلش میسوخت. پیر و فرتوت و درب و داغون.
بابام دید رنوی بیچاره خیلی اوضاش خرابه! در نتیجه بردش تعمیرگاه، صاف کاری و نقاشی، تودوزی....انقد خوشگل شده بود! برق میزد از تمیزی و نویی رنگ جدیدش. هنوز سرمه ای بود ها! اما این دفعه سرمه ای شیک و تمیز و براق.
اما مثل این بود که یک دست کت و شلوار هاکوپیان (میتونستم بگم پیر کاردن، اما خوب بلاخره باید از تولید کننده داخلی حمایت کرد، تازه هاکوپیان با من قرارداد بسته که تبلیغات کنم براشون!) تن یک آدم 90 ساله که نمیتونه راه بره، بعدش فکر کنی یارو شده قهرمان دو میدانی. خوب میدونی....نمیشه!
بعد از اون بابام یک پیکان گرفت. بدم میومد ازش. پیکان یه بوی خاصی داره. یه بوی بد. بعدش یه پراید گرفت. بعدش یه پژو گرفت. اما من اون رنو رو دوست داشتم. در حدی که وقتی رفیقم با رنو پی کی درب و داغونش میومد دنبالم و سعی میکردیم با کار کیت و ام پی تری پلیر آهنگ گوش کنیم و از صدای گوش خراش بلندگوی پاره و هد کثیفش لذت ببریم، کلی صفا میکردم.
اصلا باید تمام آدما یه دونه رنو 5 سرمه ای داغون توی پارکینگشون داشته باشن که بوقش کار نکنه و تسمه اش صدای کلاغ بده.
نتیجه اخلاقی این نوشته احتمالا اینه که قانع باشید! نیازی نیست که باباتون مزدا یا سانتافه داشته باشه تا بهتون خوش بگذره. متوجه هستی؟ اوی حیوون با تو هستم! خجالت هم نمیکشه ها.....استغفرالله
من خیلی اون رنو 5 رو دوست داشتم. داغون، صندلی های پاره. بعد هوا که سرد میشد، این بیچاره از توی کاپوتش یه صدای جیر جیر بدجوری میداد. گرم که میشد صداش کمتر میشد. بابام میگفت مال تسمه است. من نمیدونستم تسمه چیه، هنوز هم نمیدونم! میدونی من گواهینامه ندارم؟ خیلی آبروریزیه! اصلا رانندگی بلد نیستم. عوضش موتور سواری بلدم!
خلاصه این رنوی عزیز ما، بوقش هم خراب بود! کار نمیکرد مگر در هوای بارونی! نمیدونم ربطش چیه اما خوب بارون که میومد بوقش کار میکرد و عجب صدایی میداد. انگار ده تا کلاغ با هم جیغ بزنن. کلا رنوی بیچاره ای بود. آدم دلش میسوخت. پیر و فرتوت و درب و داغون.
بابام دید رنوی بیچاره خیلی اوضاش خرابه! در نتیجه بردش تعمیرگاه، صاف کاری و نقاشی، تودوزی....انقد خوشگل شده بود! برق میزد از تمیزی و نویی رنگ جدیدش. هنوز سرمه ای بود ها! اما این دفعه سرمه ای شیک و تمیز و براق.
اما مثل این بود که یک دست کت و شلوار هاکوپیان (میتونستم بگم پیر کاردن، اما خوب بلاخره باید از تولید کننده داخلی حمایت کرد، تازه هاکوپیان با من قرارداد بسته که تبلیغات کنم براشون!) تن یک آدم 90 ساله که نمیتونه راه بره، بعدش فکر کنی یارو شده قهرمان دو میدانی. خوب میدونی....نمیشه!
بعد از اون بابام یک پیکان گرفت. بدم میومد ازش. پیکان یه بوی خاصی داره. یه بوی بد. بعدش یه پراید گرفت. بعدش یه پژو گرفت. اما من اون رنو رو دوست داشتم. در حدی که وقتی رفیقم با رنو پی کی درب و داغونش میومد دنبالم و سعی میکردیم با کار کیت و ام پی تری پلیر آهنگ گوش کنیم و از صدای گوش خراش بلندگوی پاره و هد کثیفش لذت ببریم، کلی صفا میکردم.
اصلا باید تمام آدما یه دونه رنو 5 سرمه ای داغون توی پارکینگشون داشته باشن که بوقش کار نکنه و تسمه اش صدای کلاغ بده.
نتیجه اخلاقی این نوشته احتمالا اینه که قانع باشید! نیازی نیست که باباتون مزدا یا سانتافه داشته باشه تا بهتون خوش بگذره. متوجه هستی؟ اوی حیوون با تو هستم! خجالت هم نمیکشه ها.....استغفرالله
1 نظرات:
آخیــــش! بالاخره یکی دیگه هم پیدا شد که رانندگی بلد نیست گواهینامه هم نداره! حالا خیالم راحت شد!
ارسال یک نظر