۱۳۹۰ تیر ۱۰, جمعه

تخت گاز

از خودم بدم میاد
از خودم؟
شاید نه! شاید از بقیه
شاید از بقیه هم نه! از این چیزی که نمیدونم چیه و مغز رو کنترل میکنه، از کار میندازش
بعد میشیم آدمایی که همو نمیبینیم، نمیفهمیم؟ نمی خوایم بفهمیم؟
ترجیح؟ اجبار؟ ترس؟ ترس از کیر شدن؟ از مردن؟
از شهوت؟
شهوت ترس داره؟
علم بهتر است با شهوت؟ البته!
یه قسمتی از این کتابه هس، که یارو از خونش میاد بیرون، همه رو به صورت دستگاه گوارشی میبینه که به دستگاه تناسلی ختم میشه، یا همچین چیزی
آخره سورئاله ها!
ولی خیلی واقعی به نظر میرسه
آدما بد نیسن، دوس دارن ترساشون رو قایم کنن، انتقام بگیرن....
یکی بگه من دارم چی میگم؟
"کس میگی بابا!"
بابام الان زنگ زد. خسته بود انگار، منم خسته بودم، حرف زدیم، اما از هم نپرسیدیم "چرا صدات اینجوریه؟" 
تو چرا صدات اینجوریه؟ چته؟
ببین آدم باید گاهی سرشو بکوبه تو دیوار، بعدش واسه شره کردن خون رو دیوار رو ببینه، با خودش فک کنه "عه این که خون منه، از این وجود من در اومده، چه سیاهه، سیاهه؟ نه انگار قرمزه، چشام سیاهی میره؟ معلومه سرتو بکوبی تو دیوار چشات سیاهی میره، بیا بشین اینجا آب قند بت بدم"
این مونولوگ بود یا دیالوگ؟ نمیدونم، مهم اینه که واقعی نبود. مگه جرات داری سرتو بکوبی تو دیوار؟
بعدش که کوبیدی، بیا اینجا بشین، بهت آب قند میدم و یه دونه آب نبات، از این گنده ها که رنگارنگه، یه دایره پر از قرمز و سبز و زرد. ترشه.
آخ آخ! پس فردا سر پل صراط یقه منو نگیرن بگن چرا کلتو کوبیدی تو دیوار؟ اگه گرفتن بگو جوون بودم، خام بودم، چراغا همه خاموش بودن.
فک کنم فیوزش پریده.
یه پیک دیگه بزن داداش، میریم پیش خدا. آخه مگه یا عرق میرن پیش خدا؟ با نماز میرن! ولی سیگاری هم کمک میکنه. اوه اوه این چی بود گلوم سوخت؟
هر هر هر چقد سرفه میکنی بچه سوسول.
من الان پیش خدام. اینجا چراغا روشنه، اما خدا نیس. خونشون خالیه، پاشو بیا.
بعد یهو یکی اومد چراغا رو خاموش کرد. دستشو دیدم، خدا بود.
ببین سخت نگیر، هر کسی یجوره دیگه.
لابد...

1 نظرات:

virgin گفت...

خرجش یه پیک مشروب یا یه پُک بنگ بود !

ارسال یک نظر